با یاد خدا

ساخت وبلاگ

چه روزهایی که با تو یار بودم

ز عشقت تا سحر غمخوار بودم

تمام لحظه ها من یاد دارم

که بعضی گفتنش را عار دارم

چه اشکهایی که ریختم پیش پایت

که من عشق را ببینم در نگاهت

بکردم درد دل با تو همیشه

تو کردی جان من را شیر بیشه

بگفتی یارشیرینتر ز جانم

غمت را میخرم ای در امانم

اگر پایت به دامی شد گرفتار

نگه دارت منم از ان همه خار

چو من هستم نشو نومید ز دنیا

که این دنیا به نام توست زیبا

اگر دستد دهی بر دست یارت

بده فرمان همه هستند بکارت

همه درد و غم و نومیدی و یاس

بیفتن پیش تو از پیش و از پس

نمیدانی که عشق و عاشقی چیست

که یارت عاشق و دیوانه کیست؟

بیاد داری درد و ترس و وحشت

تو را اتش کشیدن کوه یا شت

همه نور وجودت شد خاموش

همه عشقت به من کردی فراموش

به هرکس میرسیدی خاضعانه

به پشت در بماندی تا شبانه

هزاران تیر و زخم کردن براین دل

که دل خونین و پا مانده در گل

در ان ناامیدی و درد و غریبی

چو من بودم نخوردی تو فریبی

تمام دردهای ان زمانت

تمام غصهای بی نشانت

همه غربت و یاس در وجودت

یکایک مشکلات با سکوتت

جمیع خصم دشمنهای بی رحم

که دنبال تو بودن در دل غم

چو انی با دلت گفتی خدایا

چو ابی که بریختی بر اتش ما

در این طوفان غم صادق بگفتار

خداوندا منم تنهام مگذار

چو گفتی با ولع با پاکی ناب

گرفتم جان ظالم رادر خواب

اگر از من نگردی یار غافل

طلایت میکنم از خاک و از گل

بدان از روز اول تا به امروز

عنایت کرده ایم گشتی پیروز

واز این لحظه اگر باشی کنارم

شوی فرمانده دنیا ،نگارم

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم اسفند ۱۴۰۱ساعت 4:55&nbsp توسط علیرضا چهره افروز  | 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6rozehazarf بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 2 فروردين 1402 ساعت: 1:10